هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از ظهور یک شاه پنهانی سخن می‌گوید که باعث فغان و نعره‌های مجنونان روحانی شده است. شاه صدای شاعر را تشخیص می‌دهد و به او اشاره می‌کند که از بند دیوانه رها شود. شاعر خود را دیوانه‌ای می‌داند که تنها زنجیر زلف شاه را می‌پذیرد. در نهایت، پیرمردی به پیش شاه می‌آید و از آشوب و ویرانی که دیوانه در دیوان ایجاد کرده است شکایت می‌کند، اما شاه تأکید می‌کند که این مجنون تنها زنجیر زلف او را می‌پذیرد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم خاص عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۰۹

بَرِ دیوانگان امروز آمد شاهْ پنهانی
فَغان بَرخاست از جان‌هایِ مَجنونانِ روحانی

میانِ نَعْره‌ها بِشْناخت آوازِ مرا آن شَهْ
که صافی گشته بود آوازم از اَنْفاسِ حیوانی

اشارت کرد شاهانه که جَست از بَندِ دیوانه
اگر دیوانه‌اَم شاها، تو دیوان را سُلَیمانی

شَها هَمرازِ مُرغانیّ و هم اَفْسونِ دیوانی
بَرین دیوانه هم شاید که اَفْسونی فرو خوانی

به پیشِ شاه شُد پیری که بَربَندش به زنجیری
کَزین دیوانه در دیوان، بس آشوب است و ویرانی

شَهِ من گفت کین مَجنون، به جُز زنجیرِ زُلفِ من
دِگَر زَنجیر نَپْذیرد، تو خویِ او نمی‌دانی

هزاران بَند بَردَرَّد، به سویِ دست ما پَرَّد
اِلَیْنا راجِعُون گردد، که او بازی‌‌ست سُلطانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.