هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعات عرفانی و اخلاقی میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند دل، عشق، طاعت، عصیان، کفر، ایمان، و روزه سخن میگوید. او از اهمیت روزه و طاعت در زندگی معنوی و مبارزه با نفس و ظلمت صحبت میکند و تأکید میکند که اگر انسان به دستورات دینی عمل کند، میتواند بر تاریکیها و وسوسههای نفسانی غلبه کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کفر، ایمان، و مبارزه با نفس نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارند تا به درستی درک شوند.
غزل شمارهٔ ۲۵۲۰
گَر آبَت بر جِگَر بودی، دلِ تو پس چکارهسْتی
تَنَت گَر آنچُنان بودی که گفتی، دلْ نِگارهسْتی
وَگَر بر کار بودی دل، دَرونِ کارگاهِ عشق
مَلالَت بر بُرونِ تو، نمیگویی چه کارهسْتی؟
غَنیمَت دار رَمْضان را، چو عیدَت رویْ نَنْموده ست
زِعیدَت گَر کِنارَسْتی، زِغَمْ جان بر کِنارهسْتی
چو روشن گشتی از طاعَت، شُدی تاریک از عِصیان
دلِ بیچاره را میدان که او مُحتاجِ چارهسْتی
وَگَر مُحتاجِ این طاعت، نَمانْدَستی دلِ مِسکین
وَرایِ کُفر و ایمانْ دل همیشه در نِظارهسْتی
تو گویی جانِ من لَعْل است، مگر نَبْوَد بدین لَعْلَی
زِتابشهایِ خورشیدش مَبُر، گو سنگِ خارهسْتی
به گِردِ قَلعهٔ ظُلْمَت، نَمانْدی سنگ یک پاره
اگر خود مَنْجِنیقِ صومْ دایم سویِ بارهسْتی
بِزَن این مَنْجِنیقِ صومْ قَلْعهیْ کُفر و ظُلْمَت بَر
اگر بودی مُسلمانی، مؤذِّن بر مَنارهسْتی
اگر از عیدِ قُربانِ سَراَفْرازان بِدانَندی
نه هر پاره زِ گاوِ نَفْس آویزِ قِنارهسْتی؟
اگر سوزِ دلِ مِسکین پَدیدییی ازین لُقمه
زِبَهرِ ساکنیْ سوزَش، شِکَم سوزی همارهسْتی
در اوَّل مَنْزِلَت این عشقْ با این لوت ضِدّانَند
اگر این عشق باره سْتی، چرا او لوتْ بارهسْتی؟
همه عالَمْ خَر و گاوان، به عیش اَنْدَر خَزیدندی
اگر عاشق بُدی آن کَس که دایم لوت خوارهسْتی
اگر دیدی تو ظُلْمَتها زِ قوَّتهایِ این لُقمه
زِجورِ نَفْسِ تَردامَن، گَریبانهات پارهسْتی
به تَدریج اَرْکُنی تو پِی، خَرِ دَجّالْ از روزه
بِبینی عیسیِ مَریم که در میدانْ سَوارهسْتی
اگر اَمرِ تَصُوموا را نِگَه داری به اَمرِ رَب
به هر یارَب که میگویی تو، لَبِّیکَت دوبارهسْتی
تَنَت گَر آنچُنان بودی که گفتی، دلْ نِگارهسْتی
وَگَر بر کار بودی دل، دَرونِ کارگاهِ عشق
مَلالَت بر بُرونِ تو، نمیگویی چه کارهسْتی؟
غَنیمَت دار رَمْضان را، چو عیدَت رویْ نَنْموده ست
زِعیدَت گَر کِنارَسْتی، زِغَمْ جان بر کِنارهسْتی
چو روشن گشتی از طاعَت، شُدی تاریک از عِصیان
دلِ بیچاره را میدان که او مُحتاجِ چارهسْتی
وَگَر مُحتاجِ این طاعت، نَمانْدَستی دلِ مِسکین
وَرایِ کُفر و ایمانْ دل همیشه در نِظارهسْتی
تو گویی جانِ من لَعْل است، مگر نَبْوَد بدین لَعْلَی
زِتابشهایِ خورشیدش مَبُر، گو سنگِ خارهسْتی
به گِردِ قَلعهٔ ظُلْمَت، نَمانْدی سنگ یک پاره
اگر خود مَنْجِنیقِ صومْ دایم سویِ بارهسْتی
بِزَن این مَنْجِنیقِ صومْ قَلْعهیْ کُفر و ظُلْمَت بَر
اگر بودی مُسلمانی، مؤذِّن بر مَنارهسْتی
اگر از عیدِ قُربانِ سَراَفْرازان بِدانَندی
نه هر پاره زِ گاوِ نَفْس آویزِ قِنارهسْتی؟
اگر سوزِ دلِ مِسکین پَدیدییی ازین لُقمه
زِبَهرِ ساکنیْ سوزَش، شِکَم سوزی همارهسْتی
در اوَّل مَنْزِلَت این عشقْ با این لوت ضِدّانَند
اگر این عشق باره سْتی، چرا او لوتْ بارهسْتی؟
همه عالَمْ خَر و گاوان، به عیش اَنْدَر خَزیدندی
اگر عاشق بُدی آن کَس که دایم لوت خوارهسْتی
اگر دیدی تو ظُلْمَتها زِ قوَّتهایِ این لُقمه
زِجورِ نَفْسِ تَردامَن، گَریبانهات پارهسْتی
به تَدریج اَرْکُنی تو پِی، خَرِ دَجّالْ از روزه
بِبینی عیسیِ مَریم که در میدانْ سَوارهسْتی
اگر اَمرِ تَصُوموا را نِگَه داری به اَمرِ رَب
به هر یارَب که میگویی تو، لَبِّیکَت دوبارهسْتی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.