۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳ - حالت مردم دنیا

زبن خداوندان گر یک تن بیتی گوید
که ز نادانی خود نیز نداند معنیش

میر قابوس ببایدش نوشتن و آنگاه
ز افسر سنجر سازند به تذهیب طلیش

پس بیارایند او را به دو صدگونه نگار
که همی گویی آراسته مانا مانیش

چاپلوسان چو ببینند بر او بر ناچار
خوب‌تر خوانند از نظم جریر و اعشیش

آن‌یکی گوید خود وحی خداوند است این
که فرود آورد از چرخ چهارم عیسیش

خواجه خودگوید زبن گونه فزون دارم شعر
که مرا وقت نباشد پی شرح و املیش

ور یکی شاعرکی خسته سراید شعری
که به گوش فلک آویزه نماید شعریش

چون فرو خواند بر خلق به صدگونه امید
مردم نادان صدگونه کنند استهزیش

آن یکی گوبدکاین شاعرک بی‌سروپای
کیست تا مرد بیندیشد از مدح و هجیش

وآن دگر گوید بر گفتهٔ او گوش مدار
که بسی باشد از قدر خود افزون دعویش

ور به اعجاز سخن‌، سحر فروشد به کلیم
عاقبت گردد در کام‌، زبان چون افعیش

حالت مرد دنیا است بر این گونه بهار
ای‌خوش آن‌مردکه در دیده نیاید دنییش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲ - در ذم حاجی ارزن‌ فروش
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴ - دختر فقیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.