۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۹ - در هجو کسی که بهار را حبس کرد

من و تو هر دو ای ...
دو جوانیم شوخ و مندیلی

تو کنون از وجوه هندوستان
زر ستاندستی و کنی پیلی

به رخ خود پی فریب عوام
شکلکی بسته‌ای تو تبدیلی

تو مرا حبس می‌کنی آوخ
شرم بادت ز ننگ فامیلی

چون مرا بینی و تو را بینم
هر دومان می‌شویم پاتیلی

تو از آن اخم‌های اجمالی
من ازین خنده‌های تفصیلی

خندهٔ من چو شی رشرزهٔ نر
اخم تو چون جهود تنزیلی

کاین پس از اخم می کند نغ‌نغ
وآن پس از خنده می‌زند سیلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸ - در تقاضای دو اسب به عاریه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰ - شیر باش نه کژدم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.