هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به ستایش شمسالدین تبریزی و بیان تأثیرات معنوی و روحانی او میپردازد. شاعر از عظمت و لطافت روح شمسالدین سخن میگوید و تأکید میکند که درک کامل او برای ذهنهای معمولی غیرممکن است. همچنین، شاعر به عشق و ارادت خود به شمسالدین اشاره میکند و از تأثیرات عمیق او بر جانها و دلها سخن میگوید.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۵۶
زِهی چَشمِ مرا حاصِل شُده آیینِ خون ریزی
زِهِجْرانِ خداوندیِّ شَمسُ الدّینِ تبریزی
ایا خورشیدِ رَخشنده مَتاب از امرِ او سَر را
که تاریکِ اَبَد گَردی اگر با او تو بِسْتیزی
ایا ای ابر گَر تو یک نَظَر از نَرگسَش یابی
به جایِ آب، آبِ زندگانیّ و گُهَر بیزی
اگر آتش شبی در خوابْ لُطف و حِلْمِ او دیدی
گُلِسْتانها شُدی آتش، نکردی ذَرّهیی تیزی
به هنگامی که هر جانی، به جانی جُفت میگردند
بِفَرمودند گَر جانی، به جانِ او نیامیزی
که جانِ او چُنان صاف و لَطیف آمد که جانها را
زِرویِ شَرم و لُطفِ او، فَریضه گشت پَرهیزی
هر آنچ از روحِ او آید، به وَهْمِ روحها نایَد
که خِشْتَک کِی تواند کرد اَنْدَر جامه تیریزی
کسی کَنْدَر جهان از بَوْش، اَنا لا غَیْر میگفته ست
گَر از جاهَش بِبُردی بو، زِحسرت کرده خون ریزی
بیا ای عقلِ کُل با من، که بَردابَردِ او بینی
وَرایِ بَحْرِ روحانی، بِدان شَرطی که نَگْریزی
ازان بَحْری گذشتهست او که دلها دلْ ازو یابَند
وَجانها جان ازو گیرند و هر چیزی ازو چیزی
اگر اِنْکار خواهی کرد، از عَجزیست اَنْدَر تو
چه داند قوَّتِ حِیدَر مِزاجِ حیزْ از حیزی
عَلَی اللَّهْ خانهٔ کعبه، وَفِی اللَّهْ بیتِ مَعْمورًا
گَهی که بِشْنوی تبریز، از تَعظیمْ بَرخیزی
اَیا ای عقل و تمییزی که لافِ دیدنش داری
وَآن گَهْ باخودی، بِاللَّهْ که بیالهام و تَمییزی
زِهِجْرانِ خداوندیِّ شَمسُ الدّینِ تبریزی
ایا خورشیدِ رَخشنده مَتاب از امرِ او سَر را
که تاریکِ اَبَد گَردی اگر با او تو بِسْتیزی
ایا ای ابر گَر تو یک نَظَر از نَرگسَش یابی
به جایِ آب، آبِ زندگانیّ و گُهَر بیزی
اگر آتش شبی در خوابْ لُطف و حِلْمِ او دیدی
گُلِسْتانها شُدی آتش، نکردی ذَرّهیی تیزی
به هنگامی که هر جانی، به جانی جُفت میگردند
بِفَرمودند گَر جانی، به جانِ او نیامیزی
که جانِ او چُنان صاف و لَطیف آمد که جانها را
زِرویِ شَرم و لُطفِ او، فَریضه گشت پَرهیزی
هر آنچ از روحِ او آید، به وَهْمِ روحها نایَد
که خِشْتَک کِی تواند کرد اَنْدَر جامه تیریزی
کسی کَنْدَر جهان از بَوْش، اَنا لا غَیْر میگفته ست
گَر از جاهَش بِبُردی بو، زِحسرت کرده خون ریزی
بیا ای عقلِ کُل با من، که بَردابَردِ او بینی
وَرایِ بَحْرِ روحانی، بِدان شَرطی که نَگْریزی
ازان بَحْری گذشتهست او که دلها دلْ ازو یابَند
وَجانها جان ازو گیرند و هر چیزی ازو چیزی
اگر اِنْکار خواهی کرد، از عَجزیست اَنْدَر تو
چه داند قوَّتِ حِیدَر مِزاجِ حیزْ از حیزی
عَلَی اللَّهْ خانهٔ کعبه، وَفِی اللَّهْ بیتِ مَعْمورًا
گَهی که بِشْنوی تبریز، از تَعظیمْ بَرخیزی
اَیا ای عقل و تمییزی که لافِ دیدنش داری
وَآن گَهْ باخودی، بِاللَّهْ که بیالهام و تَمییزی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.