هوش مصنوعی: این متن روایتگر تجربه‌ی نویسنده از زندان و مشاهده‌ی افراد مختلف در آنجا است. او برای سومین بار به زندان افتاده و در این بار به بخش چهارم منتقل می‌شود. در زندان با فردی چاق و مغرور روبرو می‌شود که از او سوالاتی می‌پرسد. سپس او را به همراه سه مرد راهنما به سلول‌های مختلف می‌برند. در یکی از سلول‌ها، مردی لرزان از درد و رنج را می‌بیند که برای آزادی خود مدح شاه ایران را می‌خواند. این متن تصویری تلخ از فضای زندان و رفتارهای افراد درون آن ارائه می‌دهد.
رده سنی: 18+ محتوا شامل توصیفاتی از فضای زندان، رنج و سختی‌های آن است و ممکن است برای کودکان و نوجوانان مناسب نباشد. همچنین، برخی مفاهیم انتقادی و اجتماعی موجود در متن نیاز به درک و تجربه‌ی بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

صف ادارهٔ تأمینات و شرح زندان

مثل مردمان خطا نشود
که دویی نیست کان سه‌تا نشود

با من این حبس گاه راکار است
حبس این بنده سومین‌بار است

بارهای دگر بدون درنگ
می گذشتم ز ره به محبس تنگ

چون رسیدم ز ره ولیک این بار
برد فخرائیم به شعبهٔ چار

چون نشستم درآن کریچهٔ سرد
کمر من گرفت از نو درد

دیرگاهی نشستم آنجا من
کس نفرمود صحبتی با من

از پس یک‌ دو ساعت‌، آمد پیش
فربهی سبز رنگ وکافرکیش

صورتی گرد و چهره‌ای مغرور
دست و پایی ز ذوق و صنعت دور

لیک درکار خویش زبر و زرنگ
به فسون روبه و به کبرپلنگ

داد دست و نشست و خامه کشید
جا ونام و نشان من پرسید

پس بزد بانگ و آمد از بیرون
یکی از آن سه مرد راهنمون

اول رنج و زحمت است اینجا
فتح باب مشقت است اینجا

بنده با آن عوان روانه شدیم
یک‌دوساعت‌به یک‌دو خانه شدیم

شرح آن دخمه‌ها از اسرار است
فکرکاهست و خاطرآزار است

در یکی زان دوکلبهٔ احزان
مردمی دیدم از الم لرزان

حاج‌سیاح قمی ‌پرخور
بود آن جای بسته برآخور

شکم گنده پیش آورده
گنده‌بویی به ریش آورده

گشته چرک و سیاه‌مولویش
بر زبان بود مدح پهلویش

شعر می‌خواند و پف پف می کرد
بر سر و ریش خلق‌ تف می‌کرد

مدح می‌خواند شاه ایران را
حامی فرقهٔ فقیران را

تا مگر زودتر رها گردد
باز مبل اطاق‌ها گردد

سر و ریشی صفا دهد از نو
شکم گنده را دهد به جلو

بنشیند به مجلس اعیان
بدهد حکم چایی و قلیان

نیزه را محرمانه بند کند
چند غازی مگر بلند کند

گرچه در شهر ری سرایی نیست
محضری‌، منظری‌، لقایی نیست

محفل و مجلسی اگر باقی است
هست در این محل و الا نیست

قصرها را ببست دولت در
تا که شد باز باب «‌قصر قجر»

ساعتی هم دریچه گذشت
تا همه چیز ثبت دفتر گشت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گفتار سوم سبب نظم کتاب
گوهر بعدی:صف زندان نمرهٔ دو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.