هوش مصنوعی: این شعر غم‌انگیز و عمیق، تصاویری از ناامیدی، تنهایی و از دست‌رفته‌ها را ترسیم می‌کند. شاعر از نبودن کسی که برای عشق نیایش کند، از خاطرات از دست‌رفته، از بی‌پناهی و آوارگی می‌گوید. بهار در این شعر نه به عنوان فصل زندگی، بلکه به عنوان موسم آوارگی و انتقام ترسیم شده است. همچنین، شعر به وضعیت اسفناک جامعه و نبودن صدای اعتراض اشاره دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق غم‌انگیز، اجتماعی و سیاسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی تصاویر و مفاهیم مانند مرگ، انتقام و آوارگی ممکن است برای خوانندگان جوان سنگین باشد.

کسی نمی‌خوانَد

کسی نمانده که لبخند را ترانه کند
و خود نه لبخندی است.
کسی نمانده که بانگِ بلند بردارد
لبانِ بامِ ورم‌کردهٔ عبادتگه
برایِ عشق ندارد نیایشی!
شعری!
درختِ توت
رگ و ریشه آتش و باروت
نوازشِ نفسِ‌باد را
گریزان است.
از آسیاب به سویِ‌مزارعِ گندم
بجز صدایِ جدایی نمانده‌است به جای
خاطره‌ای!
به شانه‌هایِ سپیدار
پناهگاهی نیست.
برایِ مرثیه‌خوانانِ روزگارِ قدیم
کسی نمی‌خوانَد
کسی چه چیز بخواند؟
کسی چه ساز کند؟
مگر که حیله ببندد
دروغ باز کند.
چه ماتم‌آبادی!
کسی نمانده که بر مردگانِ این سامان
سری به سنگ بکوبد
دلی به خون بکشد.
بهار،‌نعشِ عزیزی است
که باد قبله به کافور بسته تابوتش
بهار،‌موسمِ کوچ است
بهار موسمِ‌آوارگیّ و بی‌وطنی است.
بهار فصلِ گریز است مادرانی را
که انتقامِ پسرهایِ خویش را با اشک
به مُلک‌هایِ غریبی
ترانه ساز کنند.
بهار قافلهٔ بازگشتِ قومِ شهید
لوایِ لشکرِ ارواحِ سرخ‌پوشان است.
کسی چگونه بخواند
چرا که گردنه‌ها را
هنوز
صدایِ سُمِّ سواران نگشته‌است عَلَم.
چرا که کوه هنوز
چنان که می‌باید
نداده‌است جهیزانهٔ عروسش را
هنوز بادیه در انتظار می‌سوزد
هنوز بیشه غمِ بیوه‌داریِ‌خود را
نکرده‌است تمام.
چرا که شعر هنوز
اسیرِ‌قافیه است.
چرا که طبل، شکسته‌ست.
۲حوت ۱۳۶۵کابل
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:برایِ مرگِ سپهبد
گوهر بعدی:به باغ می‌برمت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.