هوش مصنوعی:
این متن شعری است که با استفاده از استعارهها و تصاویر شاعرانه، مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی را بیان میکند. شاعر از طبیعت و عناصر آن مانند آب، صحرا، دریا و آسمان برای انتقال مفاهیمی مانند جستجوی حقیقت، تلاش برای درک معنای زندگی و رابطه انسان با جهان استفاده میکند. همچنین، متن به موضوعاتی مانند عشق، معرفت، و تلاش برای رسیدن به کمال اشاره دارد.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تصاویر پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۸۰
ای خیره نَظَر دَر جو، پیش آ و بِخور آبی
بیهوده چه میگَردی، بر آبْ چو دولابی؟
صَحراست پُر از شِکَّر، دریاست پُر از گوهر
یک جو نَبَری زین دو، بیکوشش و اَسْبابی
گَر مَردِ تماشایی چون دیده بِنَگْشایی؟
بُگْشادنِ چَشم اَرْزَد تابانیِ مهتابی
مِحْراب بَسی دیدی، در وِیْ بِنَگُنجیدی
اَنْدَر نَظَرِ حَربی، بِشْکافَد مِحْرابی
ما تشنه و هر جانِبْ، یک چَشمهٔ حیوانی
ما طامِع و پیش و پَس دریا کَفِ وَهّابی
رَه چیست میانِ ما، جُز نَقصِ عِیان ما؟
کو پَرده میانِ ما، جُز چَشمِ گِران خوابی؟
شش نور هَمیبارَد، زان ابر که حَق آرَد
جسمَت مَثَلِ بامی، هر حِسِّ تو میزابی
شش چَشمهٔ پیوسته، میگردد شب بسته
زان سوش رَوان کرده، آن فاتحِ اَبْوابی
خورشید و قَمَر گاهی، شب اُفْتَد در چاهی
بیرون کَشَدش زان چَهْ، بیآلَت و قُلّابی
صد صَنعَتِ سُلطانی، دارد زِتو پنهانی
زیرا که ضعیفی تو، بیطاقَت و بیتابی
این مَفْرش و آن کیوان، اَفلاکْ وَرایِ آن
بر کَفِّ خدا لَرزان، مانندهٔ سیمابی
دریا چو چُنان باشد، کَف دَرخورِ آن باشد
اَنْدَر صِفَتش خاطِر هست اَحْوَل و کَذّابی
بُگْریزد عقل و جان، از هیبَتِ آن سُلطان
چون دیو که بُگْریزد از عُمَّرِ خَطّابی
بِکْری بِرَمَد از شو، معشوقِ جهانَش او؟
از جانِ عزیزِ خود، بیگانه و صَخّابی؟
رَه داده به دامِ خود، صد زاغْ پِیِ بازی
چون باز به دام آمد، برداشته مِضْرابی
خاموش، که آن اَسْعَد، این را بِهْ ازین گوید
بی صَفْقهٔ صَفّاقی، بیشَرفهٔ دَبّابی
بیهوده چه میگَردی، بر آبْ چو دولابی؟
صَحراست پُر از شِکَّر، دریاست پُر از گوهر
یک جو نَبَری زین دو، بیکوشش و اَسْبابی
گَر مَردِ تماشایی چون دیده بِنَگْشایی؟
بُگْشادنِ چَشم اَرْزَد تابانیِ مهتابی
مِحْراب بَسی دیدی، در وِیْ بِنَگُنجیدی
اَنْدَر نَظَرِ حَربی، بِشْکافَد مِحْرابی
ما تشنه و هر جانِبْ، یک چَشمهٔ حیوانی
ما طامِع و پیش و پَس دریا کَفِ وَهّابی
رَه چیست میانِ ما، جُز نَقصِ عِیان ما؟
کو پَرده میانِ ما، جُز چَشمِ گِران خوابی؟
شش نور هَمیبارَد، زان ابر که حَق آرَد
جسمَت مَثَلِ بامی، هر حِسِّ تو میزابی
شش چَشمهٔ پیوسته، میگردد شب بسته
زان سوش رَوان کرده، آن فاتحِ اَبْوابی
خورشید و قَمَر گاهی، شب اُفْتَد در چاهی
بیرون کَشَدش زان چَهْ، بیآلَت و قُلّابی
صد صَنعَتِ سُلطانی، دارد زِتو پنهانی
زیرا که ضعیفی تو، بیطاقَت و بیتابی
این مَفْرش و آن کیوان، اَفلاکْ وَرایِ آن
بر کَفِّ خدا لَرزان، مانندهٔ سیمابی
دریا چو چُنان باشد، کَف دَرخورِ آن باشد
اَنْدَر صِفَتش خاطِر هست اَحْوَل و کَذّابی
بُگْریزد عقل و جان، از هیبَتِ آن سُلطان
چون دیو که بُگْریزد از عُمَّرِ خَطّابی
بِکْری بِرَمَد از شو، معشوقِ جهانَش او؟
از جانِ عزیزِ خود، بیگانه و صَخّابی؟
رَه داده به دامِ خود، صد زاغْ پِیِ بازی
چون باز به دام آمد، برداشته مِضْرابی
خاموش، که آن اَسْعَد، این را بِهْ ازین گوید
بی صَفْقهٔ صَفّاقی، بیشَرفهٔ دَبّابی
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.