۳۲۵ بار خوانده شده
آمد مَهِ ما مَستی، دستی، فَلَکا دستی
من نیست شُدم باری، در هستِ یکی هستی
از یک قَدَح و از صد، دلْ مَست نمیگردد
گَر باده اثر کردی در دل، تَنْ ازو رَستی
بارِ دِگَر آوردی، زان میْ که سَحَر خوردی
پُر میدَهیاَم گَر نی، این شیشه بِنَشکَسْتی
بر جامِ من از مَستی، سنگی زدی، اِشْکَستی
از جُز تو گَر اِشْکَستی، بودی که نَپِیوسْتی
زین باده چَشید آدم، کَزْ خویشْ بُرون آمد
گَر مُرده ازین خوردی، از گورْ بُرون جَستی
گَر سیر نهیی از سَر، هین خوار و زَبون مَنْگَر
در ماه، که از بالا آید به چَهِ پَستی
ای بُرده نمازم را از وَقت، چه بیباکی
گَر رَشک نَبُردی دل، تَنْ عشق پَرَستَسْتی
آن مَست دَران مَستی گَر آمدی اَنْدَر صَف
هم قبله ازو گشتی، هم کعبه رُخَش خَسْتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
من نیست شُدم باری، در هستِ یکی هستی
از یک قَدَح و از صد، دلْ مَست نمیگردد
گَر باده اثر کردی در دل، تَنْ ازو رَستی
بارِ دِگَر آوردی، زان میْ که سَحَر خوردی
پُر میدَهیاَم گَر نی، این شیشه بِنَشکَسْتی
بر جامِ من از مَستی، سنگی زدی، اِشْکَستی
از جُز تو گَر اِشْکَستی، بودی که نَپِیوسْتی
زین باده چَشید آدم، کَزْ خویشْ بُرون آمد
گَر مُرده ازین خوردی، از گورْ بُرون جَستی
گَر سیر نهیی از سَر، هین خوار و زَبون مَنْگَر
در ماه، که از بالا آید به چَهِ پَستی
ای بُرده نمازم را از وَقت، چه بیباکی
گَر رَشک نَبُردی دل، تَنْ عشق پَرَستَسْتی
آن مَست دَران مَستی گَر آمدی اَنْدَر صَف
هم قبله ازو گشتی، هم کعبه رُخَش خَسْتی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.