هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و غم‌های ناشی از آن می‌گوید. او از ناله‌های درونی خود سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که دلش در این خانه (جهان) خریداری ندارد. شاعر از سنگدلی و بی‌هنری دیگران شکایت می‌کند و به دل خود توصیه می‌کند که در سکوت بمیرد. سپس او به عشق به عنوان آتشی که بهشت است اشاره می‌کند و از مخاطب می‌خواهد که از غم نهراسد و با عشق و شوق زندگی کند. در پایان، شاعر از مخاطب می‌خواهد که پیش از پایان زندگی، از زیبایی‌های جهان لذت ببرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مضامین مانند غم و مرگ ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

خنده ی خورشید

هر نفس می رسد از سینه ام این ناله به گوش
که در این خانه دلی هست به هیچش مفروش!

چون به هیچش نفروشم؟ که به هیچش نخرند
هرکه بار غم یاری نکشیده ست به دوش

سنگدل، گویدم از سیم تنان روی بتاب
بی هنر، گویدم از نوش لبان چشم بپوش

برو ای دل به نهانخانه خود خیره بمیر
مخروش این همه ای طالب راحت! مخروش

آتش عشق بهشت است، میندیش و بیا
زهر غم راحت جان است، مپرهیز و بنوش

بخت بیدار اگر جویی با عشق بساز
غم جاوید اگر خواهی، با شوق بجوش

پر و بالی بگشا، خنده خورشید ببین
پیش از آنی که شود شمع وجودت خاموش!
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دریای خاطرات زمان
گوهر بعدی:برگ های سپید دفتر من
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.