۲۰۲۵ بار خوانده شده

سرگذشت گل غم

تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز

بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده‌ای وا شد

هر‌چه بر من زمانه می‌افزود
گل غم را از آن نصیبی بود

همچو جان در میان سینه نشست
رشتهٔ عمرِ ما به هم پیوست

چون بهار جوانی‌ام پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مُرد

یا دلم را چو روزگار شکست
گفتم او را چو من شکستی هست

می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه

گل غم، مست جلوهٔ خویش است
هر نفس تازه‌روتر از پیش است

زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود

او گلی را به سینهٔ من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نغمه ها
گوهر بعدی:بعد از من
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.