هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و اندوهی سخن می‌گوید که مانند گلی در دلش شکفته است. با وجود تلاش‌ها برای خندیدن، غم همچنان پابرجاست و حتی با گذر زمان و پژمردن بهار جوانی، این گل غم تازه‌تر می‌شود. شاعر زندگی را سرشار از ماتم می‌داند و این غم را بخشی جدایی‌ناپذیر از وجود خود می‌پندارد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق غم و اندوه، گذر زمان و پژمردن جوانی نیازمند درک و تجربه‌ای است که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان از آن برخوردارند. همچنین، زبان شعر ممکن است برای کودکان پیچیده باشد.

سرگذشت گل غم

تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز

بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده‌ای وا شد

هر‌چه بر من زمانه می‌افزود
گل غم را از آن نصیبی بود

همچو جان در میان سینه نشست
رشتهٔ عمرِ ما به هم پیوست

چون بهار جوانی‌ام پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مُرد

یا دلم را چو روزگار شکست
گفتم او را چو من شکستی هست

می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه

گل غم، مست جلوهٔ خویش است
هر نفس تازه‌روتر از پیش است

زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود

او گلی را به سینهٔ من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نغمه ها
گوهر بعدی:بعد از من
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.