۸۸۵ بار خوانده شده

برف شبانه

بی صدا شب تا سحر
یاران خود را خواند و گرد آورد
جا به جا
در راه ها
بر شاخه ها
بر بام گسترد
صبحگاهان
شهر سرتا پا سیاه از
تیرگی های گنهکاران
ناگهان چون نوعروسی در پرندین پوشش پاک سپید تازه
سر بر کرد
شهر اینک دست نیروهای نورانی است
در پس این چهره تابنده
اما
باطنی تاریک دودآلود ظلمانی است
گر بخواهد خویشتن را زین پلیدی هم بپیراید
همتی بی حرف همچون برف می باید 
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:با یاد دل که آینه ای بود
گوهر بعدی:به یاران نیمه راه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.