هوش مصنوعی: در این شعر، رخش سپید خورشید که نمادی از روشنایی و زندگی است، با یال‌های افشان بر کوه‌های مشرق می‌تازد و شب را به فرار وا می‌دارد. گل‌های تشنه نور و مرغان آزاده از بند، همگی از حضور او شادمان هستند. اما ناگهان چاهی سیاه در راه رخش گشوده می‌شود و او به درون آن سقوط می‌کند. با سقوط رخش، تاریکی همه جا را فرا می‌گیرد، گل‌ها پرپر می‌شوند و مرغان فریاد دادخواهی سر می‌دهند. در پایان، شغاد پنهان در کمین است و پرسش می‌شود که چه کسی می‌تواند با تیر خود او را از پای درآورد.
رده سنی: 12+ متن دارای مفاهیم نمادین و عمیق است که ممکن است برای کودکان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، صحنه‌های سقوط رخش و تاریکی پس از آن ممکن است برای برخی کودکان ناراحت‌کننده باشد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با این مفاهیم ارتباط برقرار کنند.

رخش سپید خورشید

ناگاه، شیهه‌ای سرخ
بر بام قله تابید
در شام دره پیچید.

رخش سپید خورشید،
با یال‌های افشان،
بر کوه‌های مشرق،
می‌تاخت،
می خروشید!

از نعل گرمش آتش
بر سنگ خاره می ریخت
شب، می گریخت در غار
خون از ستاره می ریخت.

گل‌های تشنة نور
بوی سپیده دم را
از باد می ربود.

مرغان رسته از بند
چون خیل دادخواهان،
آزاد، می سرودند.

بر روی قله‌ها، شاد
می‌رفت رخش، چون باد
چاهی سیاه، ناگاه
دامی گشود در راه.

رخش از بلندی کوه
افتاد در بن چاه!


گل‌های تشنة نور
ماندند در سیاهی
نشکفته گشت پرپر
گلبانگ صبحگاهی

مرغان رسته از بند،
در سینه‌ها نهفتند؛
فریاد دادخواهی!

آنک! شغاد، پنهان
در جان پناه سختش.
کو رستمی که دوزد،
با تیر بر درختش؟!
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ناسازگار
گوهر بعدی:بر صلیب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.