هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و جدایی از دنیای مادی سخن می‌گوید. او از بیداری معنوی، عشق به معشوق الهی، و رهایی از تعلقات دنیوی صحبت می‌کند. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد می‌کند که او را از گناه و ناپاکی دور می‌سازد و به سوی حقیقت و روشنایی هدایت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۹۶

نَظّاره چه می‌آیی در حَلقهٔ بیداری
گَر سینه نَپوشانی، تیری بِخوری کاری

در حَلقه سَر اَنْدَر کُن، دل را تو قَوی تر کُن
شاهی‌ست، تو باور کُن، بر کُرسیِ جَبّاری

تا باز رَهی زان دَم، تا مَست شوی هر دَم
گاهی زِلَبِ لَعْلَش، گاهی زِمیِ ناری

بُگْشایْ دَهانَت را، خاشاکْ مَجو در میْ
خاشاکْ کجا باشد در ساغَرِ هُشیاری؟

ای خواجه چرا جویی دِلْداری ازان جانان؟
بَس نیست رُخِ خوبَش، دِلْجویی و دِلْداری؟

دی نامهٔ او خواندم، در قِصّهٔ‌‌ بی‌خویشی
بِنْوشتَم از عالَمْ صد نامهٔ بیزاری

نَقْشِ تو چو نَقْشِ من، رُخ بر رُخِ خود کرده ست
با ما غَمِ دل گویی، یا قِصّهٔ جانْ آری

من با صَنَمِ مَعنی، تَن جامه بُرون کردم
چون عشق بِزَد آتشْ در پَردهٔ سَتّاری

در رنگِ رُخَم عشقَش، چون عکسِ جَمالَش دید
اُفْتاد به پایَم عشق، در عُذرِ گُنَه کاری

شَمسُ الْحَقِ تبریزی، آییّ و نَبینَندت
زیرا که چو جانْ آیی‌‌ بی‌رنگ، صَباواری
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.