هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و جدایی سخن میگوید. او از یار خود میخواهد که به او روی کند و از جفا و بیمهری دوری گزیند. شاعر از درد فراق و بیقراری میگوید و از یار خود میخواهد که با بخشش و مهربانی، درد او را تسکین دهد. در بخشی از شعر، شاعر از مفاهیم عرفانی مانند ساغر پنهانی و آب حیات سخن میگوید و به دنبال نجات و رهایی است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۹۷
گَر رویْ بِگَردانی، تو پُشتِ قَوی داری
کان رویِ چو خورشیدت، صد گون کُنَدَت یاری
من بیرُخِ چون ماهَت، گَر رویْ به ماه آرَم
مَهْ بیتو زِمن گیرد صد دوری و بیزاری
جانْ بیتو یَتیم آمد، مَهْ بیتو دو نیم آمد
گُلْزارِ جَفا گردد، چون تُخمِ جَفا کاری
چون سَرکَشی آغازی، یا اسبِ جَفا تازی
دستِ کِه رَسَد در تو، گَر پایْ بِیَفشاری
مهمانِ تواَم ای جان، ای شادیِ هر مهمان
شاید که زِ بَخشایش، این دَمْ سَرِ من خاری
رو ای دلِ بیچاره، با تیغ و کَفَن پیشَش
کِی پیش رَوَد با او، بَدفِعْلی و طَرّاری
ای جانْ نه زِباغِ تو رُستهست درختِ من؟
پَروَرده و خو کرده با عِشرَت و خَمّاری؟
اَجْزایِ وجودِ من، مَستانِ تواَند ای جان
مَستانِ مرا مَفْکَن در نوحه و در زاری
آن ساغَرِ پنهانی، خواهم که بِگَردانی
مَستانه به پیش آیی، بینَخوَت و جَبّاری
ای ساغَرِ پنهانی، تو جامی و یا جانی؟
یا چَشمهٔ حیوانی؟ یا صِحَّتِ بیماری؟
یا آبِ حَیاتی تو؟ یا خَطِّ نَجاتی تو؟
یا کانِ نَباتی تو؟ یا ابرِ شِکَرباری؟
آن ساغَر و آن کوزه، کو نَشْکَنَدم روزه
امّا نَهِلَد در سَر، نی عقل، نه هُشیاری
هم عقلی و هم جانی، هم اینی و هم آنی
هم آبی و هم نانی، هم یاری و هم غاری
خاموش شُدم، حاصل، تا بَرنَپَرَد این دل
نی زان که سُخَن کَم شُد، از غایَتِ بسیاری
کان رویِ چو خورشیدت، صد گون کُنَدَت یاری
من بیرُخِ چون ماهَت، گَر رویْ به ماه آرَم
مَهْ بیتو زِمن گیرد صد دوری و بیزاری
جانْ بیتو یَتیم آمد، مَهْ بیتو دو نیم آمد
گُلْزارِ جَفا گردد، چون تُخمِ جَفا کاری
چون سَرکَشی آغازی، یا اسبِ جَفا تازی
دستِ کِه رَسَد در تو، گَر پایْ بِیَفشاری
مهمانِ تواَم ای جان، ای شادیِ هر مهمان
شاید که زِ بَخشایش، این دَمْ سَرِ من خاری
رو ای دلِ بیچاره، با تیغ و کَفَن پیشَش
کِی پیش رَوَد با او، بَدفِعْلی و طَرّاری
ای جانْ نه زِباغِ تو رُستهست درختِ من؟
پَروَرده و خو کرده با عِشرَت و خَمّاری؟
اَجْزایِ وجودِ من، مَستانِ تواَند ای جان
مَستانِ مرا مَفْکَن در نوحه و در زاری
آن ساغَرِ پنهانی، خواهم که بِگَردانی
مَستانه به پیش آیی، بینَخوَت و جَبّاری
ای ساغَرِ پنهانی، تو جامی و یا جانی؟
یا چَشمهٔ حیوانی؟ یا صِحَّتِ بیماری؟
یا آبِ حَیاتی تو؟ یا خَطِّ نَجاتی تو؟
یا کانِ نَباتی تو؟ یا ابرِ شِکَرباری؟
آن ساغَر و آن کوزه، کو نَشْکَنَدم روزه
امّا نَهِلَد در سَر، نی عقل، نه هُشیاری
هم عقلی و هم جانی، هم اینی و هم آنی
هم آبی و هم نانی، هم یاری و هم غاری
خاموش شُدم، حاصل، تا بَرنَپَرَد این دل
نی زان که سُخَن کَم شُد، از غایَتِ بسیاری
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.