۳۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷

بوی پیراهن دلیل راه شد یعقوب را
هست از طالب فزون درد طلب مطلوب را

کاه را بال و پر پرواز گردد کهربا
نیست در دست اختیاری سالک مجذوب را

حسن را از دیده های پاک نبود سرکشی
می کشد آیینه بی مانع به بر محبوب را

بوته خاری است جنت مو دیدار تو را
سیر چشمی می کند مکروه هر مرغوب را

بی قراری می شود بال و پر موج خطر
نیست جز تسلیم لنگر بحر پر آشوب را

دید تا درد گران سنگ من بی صبر را
شد زبان شکر امواج بلا ایوب را

از شکستن می شود پوشیده در دل راز عشق
پاره کردن می کند سربسته این مکتوب را

پیش روشن گوهران یک جلوه دارد خار و گل
کی کند صائب تمیز آیینه زشت و خوب را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.