۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹

چشم حیران ساخت رویش خط مشک اندود را
آه ازین آتش که در زنجیر دارد دود را

غمزه ی او می کند بیداد در ایام خط
زهر باشد بیشتر زنبور خاک آلود را

خال او در پرده ی خط همچنان دل می برد
از اثر، شب نیست مانع اختر مسعود را

با کمند زلف پرچین، حسن مغرور ایاز
زود می آرد فرود از سرکشی محمود را

سینه را مجمر کنم تا دل تهی گردد ز آه
نیست بس یک روزن این غم خانه ی پر دود را

نگسلد در زیر خاک از ماه، فیض آفتاب
نیست ممکن در نور دیدن بساط جود را

چرخ آهن دل ز سوز دردمندان فارغ است
نیست در مجمر سرایت آه و دود عود را

می توانم عاشقان را کرد خون ها در جگر
پاک اگر سازی به خاکم تیغ خون آلود را

می کنم صائب به کار چرخ، آهی عاقبت
چند دارم در جگر این تیغ زهرآلود را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.