۲۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۰

برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا
بس بود چون لاله داغی یادگار او مرا

یک دهن خمیازه ام چون زخم، بی شمشیر او
عالم آب است تیغ آبدار او مرا

خط باطل می کشد بر صفحه آیینه ها
گر دل روشن کند آیینه دار او مرا

می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد
نیست گردی بر دل از خط غبار او مرا

خون من خواهد گرفت از دامن او گرد من
کرد اگر با خاک یکسان انتظار او مرا

می کنم از نامه و پیغام، اظهار حیات
سخت جانی کرد آخر شرمسار او مرا

صائب از خشم و عتاب او ندارم شکوه ای
خوشترست از صد گل بی خار، خار او مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.