هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و رنج‌های زندگی خود می‌گوید، از عشق و روزگار سخت شکایت دارد و به دنبال آرامش و چاره‌ای برای دل‌های پریشان است. او از خاکساری و فروتنی به عنوان راهی برای زنده نگه داشتن دل یاد می‌کند و امیدوار است که توجهی به حالش شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۲

در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را
کهنه کردی در ورق گردانی این سی پاره را

جوهر دل شد عیان از گرم و سرد روزگار
آب و آتش ذوالفقاری کرد این انگاره را

اهل دل را گفتگوی عشق آب زندگی است
نیست نقلی به ز اخگر مرغ آتشخواره را

دل نهاد درد تا بودم، فراغت داشتم
چاره جویی کرد سرگردان من بیچاره را

من که در صحرای خودکامی سراسر می روم
چون توانم جمع کردن این دل صد پاره را؟

عشرت روی زمین بسته است در آرام دل
خواب طفلان لنگر تمکین بود گهواره را

گر دل خود زنده خواهی خاکساری پیشه کن
به ز خاکستر لباسی نیست آتشپاره را

گوشه چشمی اگر صائب به حال من کنند
سرمه می سازم ز برق تیشه سنگ خاره را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.