۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۲

از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما
در نشیب از سیل خودداری طمع داریم ما

در گلستانی که خاک از باد سبقت می برد
از گل و شبنم وفاداری طمع داریم ما

خویش را دیوار نتواند ز بیهوشی گرفت
در خراباتی که هشیاری طمع داریم ما

رشته طول امل را دام مطلب کرده ایم
از ره خوابیده بیداری طمع داریم ما

صیقل از آیینه ما شد هلال منخسف
هرزه از روشنگران یاری طمع داریم ما

بر سر هر موی خود صد کوه آهن بسته ایم
با چنین قیدی سبکباری طمع داریم ما

در جهان بی نیازی کارها را مزد نیست
از سفاهت مزد بیکاری طمع داریم ما

نیست در آیینه پیشانی روشنگران
آنچه از گردون زنگاری طمع داریم ما

گوهر ما برنمی دارد عمارت همچو گنج
از جهان گل چه معماری طمع داریم ما؟

ساده لوحی بین که از سوهان ناهموار چرخ
صاف ناگردیده، همواری طمع داریم ما

کعبه را از باددستی در فلاخن می نهد
از خم زلفی که دلداری طمع داریم ما

صحبت خاکستر و آیینه را تا دیده ایم
روسفیدی از سیه کاری طمع داریم ما

یوسف ما در لباس گرگ می آید به چشم
صائب از اخوان چرا یاری طمع داریم ما؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.