هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به عشق، دوری از وطن، و مفاهیم عرفانی مانند صبر، قناعت و بندگی است. شاعر از دوری از یار و وطن مینالد، اما در عین حال به عشق و امید پایبند است. همچنین، اشاراتی به مفاهیم دینی و آخرتی مانند قیامت و بندگی خداوند دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، نیاز به درک ادبی و بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و دینی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۷۴
پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما
بخت سبز طوطی شکرشکن داریم ما
چشم ما چون زاهدان بر میوه فردوس نیست
دستگیری چشم ازان سیب ذقن داریم ما
نیست از کنج دهان یار قسمت خال را
خلوتی کز یاد او در انجمن داریم ما
وحشت زندان تنگ از مصر غربت می کشیم
جذبه ای چشم از عزیزان وطن داریم ما
گر چه ما با ماه کنعان زیر یک پیراهنیم
جا ز شرم عشق در بیت الحزن داریم ما
نعل ما چون لاله در آتش بود جای دگر
بر جگر داغ غریبی در وطن داریم ما
طاقت ما می کند دندانه تیغ کوه را
در محبت جان سخت کوهکن داریم ما
غیرت ما چشم بر راه نسیم مصر نیست
بوی یوسف را نهان در پیرهن داریم ما
می کند خون در دل آب روان بخش حیات
این عقیقی کز صبوری در دهن داریم ما
خون به اکسیر قناعت مشک خالص می شود
این نصیحت را ز آهوی ختن داریم ما
نیست قابل هر زمینی تخم ما را چون سهیل
چشم رغبت بر جگرگاه یمن داریم ما
نیستیم آسوده زیر خاک از اعمال زشت
خجلت صبح قیامت از کفن داریم ما
از لباس بندگی سخت است بیرون آمدن
نیست از غفلت تعلق گر به تن داریم ما
پیچ و تاب عشق را از چشم شور حاسدان
چون زره پوشیده زیر پیرهن داریم ما
سنگ هیهات است با آیینه گردد سینه صاف
سازگاری چشم ازان پیمان شکن داریم ما
ناله شبخیز ما با خواب صائب دشمن است
حق بیداری به مرغان چمن داریم ما
بخت سبز طوطی شکرشکن داریم ما
چشم ما چون زاهدان بر میوه فردوس نیست
دستگیری چشم ازان سیب ذقن داریم ما
نیست از کنج دهان یار قسمت خال را
خلوتی کز یاد او در انجمن داریم ما
وحشت زندان تنگ از مصر غربت می کشیم
جذبه ای چشم از عزیزان وطن داریم ما
گر چه ما با ماه کنعان زیر یک پیراهنیم
جا ز شرم عشق در بیت الحزن داریم ما
نعل ما چون لاله در آتش بود جای دگر
بر جگر داغ غریبی در وطن داریم ما
طاقت ما می کند دندانه تیغ کوه را
در محبت جان سخت کوهکن داریم ما
غیرت ما چشم بر راه نسیم مصر نیست
بوی یوسف را نهان در پیرهن داریم ما
می کند خون در دل آب روان بخش حیات
این عقیقی کز صبوری در دهن داریم ما
خون به اکسیر قناعت مشک خالص می شود
این نصیحت را ز آهوی ختن داریم ما
نیست قابل هر زمینی تخم ما را چون سهیل
چشم رغبت بر جگرگاه یمن داریم ما
نیستیم آسوده زیر خاک از اعمال زشت
خجلت صبح قیامت از کفن داریم ما
از لباس بندگی سخت است بیرون آمدن
نیست از غفلت تعلق گر به تن داریم ما
پیچ و تاب عشق را از چشم شور حاسدان
چون زره پوشیده زیر پیرهن داریم ما
سنگ هیهات است با آیینه گردد سینه صاف
سازگاری چشم ازان پیمان شکن داریم ما
ناله شبخیز ما با خواب صائب دشمن است
حق بیداری به مرغان چمن داریم ما
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.