هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره تنهایی، دلتنگی، و رنج‌های درونی است. شاعر از باده‌ای که لبریز از خون دل است سخن می‌گوید و خود را به غنچه‌ای تشبیه می‌کند که در دلتنگی بسته می‌ماند. او از روسفیدی در میان تیره‌روزان می‌گوید و از اینکه جوهر خود را پنهان کرده است. شاعر همچنین به طوفان حوادث و سبک‌مغزی اشاره می‌کند و خود را به موج دریا تشبیه می‌نماید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و دلتنگی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۳۵۷

ندارد در خور من باده ای گردون مینایی
مگر از خون دل لبریز سازم ساغر خود را

به دلتنگی چنان چون غنچه تصویر خو کردم
که بر روی نسیم صبح نگشایم در خود را

ز سربازی درین گلشن چنان خوشوقت می گردم
که می ریزم چو گل در دامن گلچین زر خود را

مرا این روسفیدی در میان تیره روزان بس
که کردم صرف آن آیینه رو خاکستر خود را

به خاموشی شوم مهر دهان بیهوده گویان را
نمی بازم چو کوه از هر صدایی لنگر خود را

ز سودا آنچنان دلسرد از تن پروری گشتم
که چون مجنون به پای مرغ می خارم سر خود را

بود در جوشن داود صائب عاقبت بینی
که در زیر قبا پوشیده دارد جوهر خود را

نهان در زنگ ازان چون تیغ دارم جوهر خود را
که من از عرض جوهر دوست تر دارم سر خود را

نه از بی جوهری ها مهر دارم چون صدف بر لب
نهان دارم ز چشم شور دریا گوهر خود را

ز طوفان حوادث با سبک مغزی نیم غافل
حباب آسا درین دریا به کف دارم سر خود را

من از تردامنی گردیده ام چون موج دریایی
خوشا ابری که سازد خشک، دامان تر خود را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.