هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف شهری میپردازد که در آن عشق و جادو حاکم است. شهر به عنوان مکانی پر از عشق و شور توصیف میشود که در آن هر کس تحت تأثیر عشق قرار گرفته و حتی حیوانات نیز از خشونت دور شدهاند. شاعر از یوسفی زیبا و جذاب سخن میگوید که حاکم دلها و روانهاست و همه را مجذوب خود کرده است. متن پر از استعارهها و تصاویر شاعرانه است که زیبایی و قدرت عشق را به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهی عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۲۶۳۴
امروز دَرین شهر نَفیر است و فَغانی
از جادُوییِ چَشمِ یکی شَعْبده خوانی
در شهر به هر گوشه یکی حَلقه به گوشیست
از عشقِ چُنین حَلقه رُبا چَرب زبانی
بیزَخمْ نیابی تو دَرین شهرْ یکی دل
از تیرِ نَظَرهایِ چُنین سَخته کَمانی
ای شهر چه شهری تو که هر روزِ تو عید است
ای شهر مکان تو شُد از لُطفْ زمانی
چه جایِ مکان است و چه سودایِ زمان است؟
ای هر دو شُده از دَمِ تو نادره لانی
شهریست که او تَختگَهِ عشقِ خداییست
بغدادِ نَهان است، وَ زو دلْ هَمدانی
امروز دَرین مصر ازین یوسُفِ خوبی
بیزَجر و سیاست شُده هر گُرگْ شَبانی
صد پیرِ دو صد ساله ازین یوسُفِ خوش دم
مانندِ زُلَیخا شُده در عشقْ جوانی
او حاکِمِ دلها و رَوانهاست دَرین شهر
مانندهٔ تَقدیرِ خدا، حُکْم رَوانی
صد نورِ یَقین سَجده کُنِ رویِ چو ماهَش
کِی سویِ مَهَش راه بِزَد ابرِ گُمانی
صد چون من و تو مَحوِ چُنان بی من و مایی
چون ظُلْمَتِ شب، مَحوِ رُخِ ماهِ جهانی
جُز حَضرتِ او نیست فقیرانه حُضوری
جُز سایهٔ خورشیدِ رُخَش نیست اَمانی
از حیلهٔ او یک دو سُخَن دارم بِشْنو
چون زَهره ندارم که بگویم که فُلانی
گَر نامْ نگوییم و نشانْ نیز نگوییم
زین باده شِکافیده شود شیشهٔ جانی
هین دست مَلَرزان و فُروکَش قَدَحِ عشق
پازَهر چو داری، نَکُند زَهرْ زیانی
هر چیز که خواهی تو زِ عَطّار بیابی
دُکّانِ محیط است و جُز این نیست دُکانی
از جادُوییِ چَشمِ یکی شَعْبده خوانی
در شهر به هر گوشه یکی حَلقه به گوشیست
از عشقِ چُنین حَلقه رُبا چَرب زبانی
بیزَخمْ نیابی تو دَرین شهرْ یکی دل
از تیرِ نَظَرهایِ چُنین سَخته کَمانی
ای شهر چه شهری تو که هر روزِ تو عید است
ای شهر مکان تو شُد از لُطفْ زمانی
چه جایِ مکان است و چه سودایِ زمان است؟
ای هر دو شُده از دَمِ تو نادره لانی
شهریست که او تَختگَهِ عشقِ خداییست
بغدادِ نَهان است، وَ زو دلْ هَمدانی
امروز دَرین مصر ازین یوسُفِ خوبی
بیزَجر و سیاست شُده هر گُرگْ شَبانی
صد پیرِ دو صد ساله ازین یوسُفِ خوش دم
مانندِ زُلَیخا شُده در عشقْ جوانی
او حاکِمِ دلها و رَوانهاست دَرین شهر
مانندهٔ تَقدیرِ خدا، حُکْم رَوانی
صد نورِ یَقین سَجده کُنِ رویِ چو ماهَش
کِی سویِ مَهَش راه بِزَد ابرِ گُمانی
صد چون من و تو مَحوِ چُنان بی من و مایی
چون ظُلْمَتِ شب، مَحوِ رُخِ ماهِ جهانی
جُز حَضرتِ او نیست فقیرانه حُضوری
جُز سایهٔ خورشیدِ رُخَش نیست اَمانی
از حیلهٔ او یک دو سُخَن دارم بِشْنو
چون زَهره ندارم که بگویم که فُلانی
گَر نامْ نگوییم و نشانْ نیز نگوییم
زین باده شِکافیده شود شیشهٔ جانی
هین دست مَلَرزان و فُروکَش قَدَحِ عشق
پازَهر چو داری، نَکُند زَهرْ زیانی
هر چیز که خواهی تو زِ عَطّار بیابی
دُکّانِ محیط است و جُز این نیست دُکانی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.