هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و پراحساس، بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و انتظار کشیدن است. او از معشوق سنگدل خود میخواهد که با مهربانی، حال خرابش را بهبود بخشد. شاعر از شرم و حجاب، بیقراری، و تلخی غربت میگوید و آرزو میکند که عشقش مانند شبنم بر دامان گل بنشیند. همچنین، او از ناامیدی و اضطراب خود سخن میگوید و اشاره میکند که حتی نامه و پیغام نیز نمیتواند آرامش را به او بازگرداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، احساسات عمیق و برخی اشارات انتزاعی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۳۹۶
مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را
به درد باده کن تعمیر احوال خرابم را
ادب پرورده عشقم، نیاید خیرگی از من
نسوزد آتش می پرده شرم و حجابم را
ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم
که آتش طلعتان دارند نبض پیچ و تابم را
نمی شد شبنم من خرج دامان گل و نسرین
اگر یک ذره در دل مهر می بود آفتابم را
به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من
همین جا پاک کن ای سنگدل با خود حسابم را
همان از شوخ چشمی سر برآرم از گریبانش
اگر صدبار دریا بشکند بر هم حبابم را
نگردید از جهان بی نمک، شوری مرا حاصل
مگر شور قیامت خوش نمک سازد کبابم را
گوارا می شود چون می به کامم تلخی غربت
گر آن گل پیرهن بر پیرهن پاشد گلابم را
مگر برگ خزان دیده است اوراق حواس من؟
که بی شیرازه می سازد دم سردی کتابم را
چو ماه نو سر از پای تواضع بر نمی دارم
اگر با آن بزرگی آسمان گیرد رکابم را
مرا از نامه و پیغام صائب دل نیاساید
به حرف و صوت نتوان داد تسکین اضطرابم را
به درد باده کن تعمیر احوال خرابم را
ادب پرورده عشقم، نیاید خیرگی از من
نسوزد آتش می پرده شرم و حجابم را
ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم
که آتش طلعتان دارند نبض پیچ و تابم را
نمی شد شبنم من خرج دامان گل و نسرین
اگر یک ذره در دل مهر می بود آفتابم را
به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من
همین جا پاک کن ای سنگدل با خود حسابم را
همان از شوخ چشمی سر برآرم از گریبانش
اگر صدبار دریا بشکند بر هم حبابم را
نگردید از جهان بی نمک، شوری مرا حاصل
مگر شور قیامت خوش نمک سازد کبابم را
گوارا می شود چون می به کامم تلخی غربت
گر آن گل پیرهن بر پیرهن پاشد گلابم را
مگر برگ خزان دیده است اوراق حواس من؟
که بی شیرازه می سازد دم سردی کتابم را
چو ماه نو سر از پای تواضع بر نمی دارم
اگر با آن بزرگی آسمان گیرد رکابم را
مرا از نامه و پیغام صائب دل نیاساید
به حرف و صوت نتوان داد تسکین اضطرابم را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.