هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی سخن می‌گوید و از یار خود می‌خواهد که دلش را بپذیرد و با نگاهش زبان تیزش را آرام کند. او از تهیدستی و ناامیدی می‌گوید و از یار می‌خواهد که از آسیب‌های احتمالی محافظتش کند. شاعر خود را مانند طوطی می‌داند که از آیینه رخسار یار درس می‌گیرد و از سکوت ناخواسته رنج می‌برد. او به خاک آستان یار متوسل می‌شود و از گره‌های زندگی سخن می‌گوید. شاعر خود را مرغی رنگین‌نوا می‌داند که آشیانه‌اش توسط دیگران تهدید می‌شود. در نهایت، او از ناز و عشق یار می‌گوید و تأثیر آن را بر وجودش توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۹

مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را
به زهر چشم خوبان آب ده تیغ زبانم را

تهیدستی ندارد برگریز نیستی در پی
نگه دار از شبیخون بهاران گلستانم را

چو طوطی لوح تعلیمم ده از آیینه رخساران
مکن چون پسته سبز از خامشی تیغ زبانم را

ز خاک آستانت رو به هر جانب که می آرم
سر زلف گرهگیر تو می پیچد عنانم را

من آن رنگین نوا مرغم که در هر گلشنی باشم
ز دست یکدگر گلها ربایند آشیانم را

تو با این ناز تا در خلوت آغوش می آیی
تپیدن می کند از مغز خالی استخوانم را

(ثبات پا کرم کردی، عزیمت هم کرامت کن
گران کردی رکابم را، سبک گردان عنانم را)

(سبکروحی چو باد صبح در گلشن نمی آید
که ریزد در قدم چون برگ گل صائب بیانم را (کذا))
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.