۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۹

اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را
همان از شوخی بو می کند بیدار گلچین را

به روی غیر می خندد نگار من، نمی داند
که رغبت می فزاید از گل بی خار گلچین را

هوس را در حریم حسن رو دادن به آن ماند
که خار از دست بیرون آورد گلزار گلچین را

مرا از روی شرم آلود او روشن شد این معنی
که خواهد دید آن گل پشت سر بسیار گلچین را

ز قرب بوالهوس در آتشم، با آن که می دانم
که خواهد سوختن آن آتشین رخسار گلچین را

جگر را در ذوق داغش کرد گرم عشقبازی ها
به گلشن می دواند گرمی بازار گلچین را

ز قرب بوالهوس صد خار دارم در جگر صائب
چسان بلبل تواند دید در گلزار گلچین را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.