هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و ناکامی در عشق سخن می‌گوید. او از بی‌توجهی معشوق و رنج‌های عاشقی شکایت دارد و بیان می‌کند که عاشق، حتی عتاب و ناز معشوق را نیز به چشم احسان می‌نگرد. شاعر از این که معشوق او را بیگانه می‌کندد و نگاهی به سویش نمی‌اندازد، گلایه می‌کند و می‌گوید که حتی در وصال نیز زهر شکایت از لبش می‌ریزد. در پایان، شاعر به بی‌ثمر بودن عشق به گلعذاران اشاره کرده و توصیه می‌کند که گل‌های بی‌بو را کنار بگذارند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۰

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من
ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را

همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد
شکر شیرین نمی سازد مذاق طفل بدخو را

ندارد داغ عشق گلعذاران حاصلی صائب
برون ریز از بغل زنهار این گلهای بی بو را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.