هوش مصنوعی:
این متن شعری از صائب تبریزی است که به موضوعات عرفانی، اخلاقی و اجتماعی میپردازد. شاعر در این شعر بر اهمیت دیده شدن و دیدن دیگران تأکید دارد، و بیان میکند که انسانهای بیتوجه به دیگران، گویی مردهاند. همچنین، او به مفاهیمی مانند عشق، حقیقت، صبر و رنج اشاره میکند و از نمادهای طبیعی مانند سیل، دریا و طوفان برای بیان احساسات استفاده مینماید.
رده سنی:
15+
مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی این شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و نمادین نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی دارند که معمولاً در نوجوانی و بزرگسالی به دست میآید.
غزل شمارهٔ ۴۸۴
نیست در دیده ما منزلتی دنیا را
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
مردمی را نشود هیچ حجابی مانع
سرمه خاموش نسازد نظر گویا را
دیدن عیب به هم می شکند شاخ غرور
مصلحت نیست که طاوس بپوشد پا را
شمع در جامه فانوس نماند پنهان
عینک از پرده خواب است دل بینا را
تا به حیرت نرسد دیده نمی آرامد
سیل در بحر فراموشی کند غوغا را
عاشق از سنگ ملامت نشود رو گردان
طعمه از قاف سزد حوصله عنقا را
با خودی سر ز حقیقت نتوان بیرون برد
گم شدن خضر بود این ره ناپیدا را
گر چنین تنگ شود دیده گردون خسیس
آب از چشمه سوزن ندهد عیسی را
نشد از زخم زبان شورش مجنون ساکن
خار و خس مانع طوفان نشود دریا را
کیست جز گریه به دلتنگی ما رحم کند؟
سیل بر سینه مگر چاک زند صحرا را
بی رخ تازه و پیشانی خندان صائب
چون صنوبر نتوان کرد ز خود دلها را
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
مردمی را نشود هیچ حجابی مانع
سرمه خاموش نسازد نظر گویا را
دیدن عیب به هم می شکند شاخ غرور
مصلحت نیست که طاوس بپوشد پا را
شمع در جامه فانوس نماند پنهان
عینک از پرده خواب است دل بینا را
تا به حیرت نرسد دیده نمی آرامد
سیل در بحر فراموشی کند غوغا را
عاشق از سنگ ملامت نشود رو گردان
طعمه از قاف سزد حوصله عنقا را
با خودی سر ز حقیقت نتوان بیرون برد
گم شدن خضر بود این ره ناپیدا را
گر چنین تنگ شود دیده گردون خسیس
آب از چشمه سوزن ندهد عیسی را
نشد از زخم زبان شورش مجنون ساکن
خار و خس مانع طوفان نشود دریا را
کیست جز گریه به دلتنگی ما رحم کند؟
سیل بر سینه مگر چاک زند صحرا را
بی رخ تازه و پیشانی خندان صائب
چون صنوبر نتوان کرد ز خود دلها را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
۱۱۴۳
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.