هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج‌ها و ناملایمات زندگی خود می‌گوید. او احساس می‌کند که زمانه به او ستم کرده و آرامش و آسایش از او گرفته شده است. شاعر خود را مانند بلبلی می‌داند که در دام افتاده و هیچ گریزی ندارد. او از بی‌پناهی و تنهایی خود سخن می‌گوید و امید چندانی به آینده ندارد. با این حال، در میان این ناامیدی‌ها، به زیبایی‌های درون خود مانند چهره‌ زرینش اشاره می‌کند که گویی گنجینه‌ای برای اوست.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، بیان احساسات پیچیده و ناامیدی‌های وجودی نیاز به بلوغ فکری دارد تا بتوان آن را به درستی درک کرد.

غزل شمارهٔ ۶۲۹

به خاک و خون نکشد خصمی زمانه مرا
که تیر کج، گذرد راست از نشانه مرا

درین ریاض من آن بلبل زمین گیرم
که نیست جز گره بال خویش دانه مرا

کجاست حلقه دامی و گوشه قفسی؟
که مار شد خس و خاشاک آشیانه مرا

بلاست خواب پریشان دراز چون گردد
چه دلخوشی بود از عمر جاودانه مرا؟

چو آفتاب مرا نیست سیم و زر در کار
که هست چهره زرین خود، خزانه مرا

به غیر گرد یتیمی نمانده چون گوهر
امید ساحل ازین بحر بیکرانه مرا

عجب که راه به سر وقت من برد درمان
چنین که درد گرفته است در میانه مرا

چگونه پای به دامن کشم درین وادی
که موج ریگ روان است تازیانه مرا

به خاک شوره کند تخم پاک را باطل
ستمگری که برون آورد ز خانه مرا

به ابر رحمت این بحر، چشم بد مرساد!
که چون صدف ز گهر کرد آب و دانه مرا

چنان فسرده ز وضع جهان شدم صائب
که نیست لذت از اشعار عاشقانه مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.