۲۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۴

لبت به خون جگر شسته روی مرجان را
خط تو ساخته خس پوش، آب حیوان را

لب عقیق به دندان گرفته است سهیل
ز دور دیده مگر سیب آن زنخدان را؟

به آستین، سر اشکم فرو نمی آید
کفن ز اطلس خون بس بود شهیدان را

بشوی نقش وطن را به رود نیل از دل
که نیست آب مروت به چشم، اخوان را

جنون عشق ز فولاد پنجه دارد و من
به تار اشک رفو می کنم گریبان را

هر آنچه داده قسمت بود روان پیش آر
گران مکن به دل خود قدوم مهمان را

صفیر خامه صائب بلند چون گردید
نشست شعله آواز، عندلیبان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.