۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۶۲

دِلا رو رو، همان خون شو که بودی
بِدان صَحرا و هامون شو که بودی

دَرین خاکسترِ هستی چو غَلْطی؟
در آتشدان و کانون شو که بودی

دَرینْ چون شُد چگونه، چند مانی؟
بِدان تَصریفِ بی‌چون شو که بودی

نه گاوی، که کَشی بیگارِ گَردون
بَران بالایِ گَردون شو که بودی

دَرین کاهِش چو بیمارانِ دِقّی
به عُمرِ روزاَفْزون شو که بودی

زَبونِ طِبِّ افلاطون چه باشی؟
فَلاطونِ فَلاطون شو که بودی

ایم هو کی، اسیرانه چه باشی؟
همان سُلطان و بارون شو که بودی

اگر رویین تَنی، جسمْ آفَتِ توست
همان جانِ فریدون شو که بودی

همان اِقْبال و دولَت بین، که دیدی
همان بَختِ هُمایون شو که بودی

رَها کُن نَظْم کردن دُرِّها را
به دریا دُرِّ مَکْنون شو که بودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.