هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی به موضوعاتی مانند هوا و هوس، توبه، شراب، و طبیعت میپردازد. شاعر از تأثیرات هوا و هوس بر زندگی انسان سخن میگوید و به دنبال راهحلی برای رهایی از این دام است. همچنین، از شراب به عنوان نمادی برای درمان تاریکیهای روحی یاد میکند و به تضاد بین توبه و وسوسههای دنیوی اشاره دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشارههایی به شراب و هوس دارد که مناسب سنین بالاتر است.
غزل شمارهٔ ۶۶۶
مرا ز نشأه می ساخت کامیاب هوا
که هست داروی بیهوشی شراب هوا
علاج ظلمت ابرست باده روشن
که دل سیاه کند بی شراب ناب هوا
به گردش آر می پرده سوز را ساقی
که شد ز ابر سیه، عنبرین نقاب هوا
امید هست شود شسته توبه نامه ما
چنین شود به طراوت گر از سحاب هوا
شکایتی که که مرا از بهار هست این است
که می کند ز تری، آب در شراب هوا!
عجب که توبه سنگین ما کمر بندد
که ساخت رطل گران را سبک رکاب هوا
مده به دست هوا اختیار خویش که هست
عنان گسسته تر از موجه سراب هوا
هواپرست بود هر نفس به شاخ دگر
که اختیار ندارد در انقلاب هوا
فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست
نفس چگونه کند راست در حباب هوا؟
برون کن از سر نخوت هواپرستی را
که چون حباب کند خانه ها خراب هوا
ز زهد خشک اثر در جهان نخواهد ماند
که می کند دل سنگین توبه آب هوا
اگر نه صبح قیامت بود، چرا گیرد
چو نامه از رخ او هر نفس نقاب هوا؟
ز آه و گریه من شد جهان چنان تاریک
که روشنی نپذیرد ز آفتاب هوا
شدی چو پیر، مرو در پی هوا صائب
که دلپذیر بود موسم شباب هوا
که هست داروی بیهوشی شراب هوا
علاج ظلمت ابرست باده روشن
که دل سیاه کند بی شراب ناب هوا
به گردش آر می پرده سوز را ساقی
که شد ز ابر سیه، عنبرین نقاب هوا
امید هست شود شسته توبه نامه ما
چنین شود به طراوت گر از سحاب هوا
شکایتی که که مرا از بهار هست این است
که می کند ز تری، آب در شراب هوا!
عجب که توبه سنگین ما کمر بندد
که ساخت رطل گران را سبک رکاب هوا
مده به دست هوا اختیار خویش که هست
عنان گسسته تر از موجه سراب هوا
هواپرست بود هر نفس به شاخ دگر
که اختیار ندارد در انقلاب هوا
فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست
نفس چگونه کند راست در حباب هوا؟
برون کن از سر نخوت هواپرستی را
که چون حباب کند خانه ها خراب هوا
ز زهد خشک اثر در جهان نخواهد ماند
که می کند دل سنگین توبه آب هوا
اگر نه صبح قیامت بود، چرا گیرد
چو نامه از رخ او هر نفس نقاب هوا؟
ز آه و گریه من شد جهان چنان تاریک
که روشنی نپذیرد ز آفتاب هوا
شدی چو پیر، مرو در پی هوا صائب
که دلپذیر بود موسم شباب هوا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.