هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی، پیری و از دست دادن فرصت‌های زندگی به دلیل تلاش‌های بیهوده و خودفروشی می‌گوید. او از تأثیرات منفی غرور و عیب‌پوشی بر زندگی خود سخن می‌گوید و اظهار می‌کند که سکوت و خموشی باعث بسته شدن درهای بهشت بر او شده است.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی، ناامیدی و انتقادهای اجتماعی موجود در شعر برای درک و تجربه‌ی مخاطبان جوان‌تر دشوار است و نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۶۷۳

به خرج رفت حیاتم ز هرزه کوشی ها
به خاک ریخت شرابم ز خامجوشی ها

به سود داشتم امیدها درین بازار
نماند مایه به دستم ز خودفروشی ها

نفس به باد فنا مشت خاک من می داد
نمی رسید به فریاد اگر خموشی ها

بدوز دیده باریک بین ز عیب، که نیست
لباس عافیتی به ز عیب پوشی ها

رسید نوبت پیری و خون دل خوردن
گذشت فصل جوانی و باده نوشی ها

چنان که بال و پر شعله می شود خس و خار
غرور نفس فزود از پلاس پوشی ها

متاع یوسفی خود به سیم قلب دهم
گران نیم به عزیزان ز خودفروشی ها

به حرف وصوت گشایم چرا دهن صائب؟
مرا که جنت دربسته شد خموشی ها
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.