۳۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۶۶

به تَن این جا، به باطِن در چه کاری؟
شکاری می‌کُنی، یا تو شکاری؟

کَزو در آیِنِه ساعت به ساعت
هَمی‌تابَد عَجَب نَقْش و نِگاری

مِثالِ بازِ سُلطان است هر نَقْش
شکار است او و می‌جویَد شکاری

چه ساکن می‌نِمایَد صورتِ تو
درونِ پَرده تو بس بی‌قَراری

لِباسَت بر لبِ جوی و تو غَرقه
ازین غَرقه، عَجَب سَر چون بَرآری؟

حَریفَت حاضر است آن جا که هستی
وَلیکِن گَر بگوید، شَرم داری

به هر شیوه که گَردد شاخْ رَقصان
نباشد غایِب از بادِ بهاری

مَجِه تو سو به سو ای شاخ ازین باد
نمی‌دانی کَزین با دست یاری؟

به صد دَستان به کارِ توست این باد
تو را خود نیست خویِ حَق گُزاری

ازویابی به آخِر هر مُرادی
هَمو مَستی دَهَد، هم هوشیاری

بِپُرس او کیست؟ شَمسُ الدّینِ تبریز
به جُز در عشقِ او، تا سَر نَخاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.