هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و رنج‌های درونی خود سخن می‌گوید. او از تنگی دل، گرفتگی زبان، و احساس اسارت در دام و قفس زندگی می‌نالد. همچنین، از اشتیاق شدید، رنج‌های عاطفی، و حوادث سخت زندگی یاد می‌کند. در نهایت، به دنبال آرامش و عزلت می‌گردد و تنها همزبان خود را قلمش می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و اسارت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۷۲۸

از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا

دام و قفس مگر ز دل من برآورد
خاری که می خلد به دل از آشیان مرا

تا هست آب تلخ درین بحر، چون صدف
در پیش ابر باز نگردد دهان مرا

از راست خانگی ز شکاری که افکنم
خمیازه ای ز دور بود چون کمان مرا

چون تیر ز اشتیاق خدنگ تو زیر خاک
آورد پر برون قلم استخوان مرا

رزقی که هست خون جگر خوردن است و بس
از سیر لاله زار چو آب روان مرا

در رهگذار سیل حوادث ز کاهلی
در سنگ رفته پای ز خواب گران مرا

سبزست ازان همیشه نهالم که همچو شمع
در دل هر آنچه هست بود بر زبان مرا

چون غنچه از گرفتگی دل درین چمن
یارای حرف نیست به چندین زبان مرا

گل هرزه خند و بلبل بی درد هرزه نال
چون دل شود شکفته درین گلستان مرا؟

صائب گرفته ام ز جهان کنج عزلتی
از خامه خودست همین همزبان مرا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.