۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۲

در زلف مده راه دگر باد صبا را
زین بیش ملرزان دل آسوده ما را

از آینه و آب شود حسن دو چندان
در چهره خوبان بنگر صنع خدا را

در زلف تو گردید دل خون شده ام مشک
سازد سفر هند، سیه رنگ حنا را

با نار چه حاجت بود آنجا که بود نور؟
از شمع مکن تیره مزار شهدا را

گفتار ز کردار به معراج برآید
از دست گشاده است پر و بال، دعا را

در دیده ما خاک نشینان قناعت
قدر پر کاهی نبود بال هما را

بی مغز، سبکتر شود از سنگ ملامت
از کوه، بلنگر نتوان کرد صدا را

هر سو مرو ای دیده که چون از حرکت ماند
رو در حرم کعبه بود قبله نما را

صائب به جز از جبهه واکرده تسلیم
مانع نشود هیچ سپر تیر قضا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.