۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۰

چشم همیشه مستت خمار کرد ما را
زلف سبک عنانت سیار کرد ما را

در خواب عقل بودیم در زیر سایه گل
باد بهار عشقت بیدار کرد ما را

داروی دردمندی از ما مسیح می برد
بیمارداری دل بیمار کرد ما را

گل کرد راز پنهان در داغ غوطه خوردیم
این خارخار آخر گلزار کرد ما را

توفیق چون درآید عصیان دلیل راه است
رطل گران غفلت هشیار کرد ما را

چون گل ز ساده لوحی در خواب ناز بودیم
اشک وداع شبنم بیدار کرد ما را

روزی چنان که باید آماده است صائب
اندیشه فزونی سیار کرد ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.