هوش مصنوعی: این متن شعری است که به مفاهیمی مانند راستی، قناعت، امید، رحمت الهی و زندگی زمینی می‌پردازد. شاعر از نبود خجالت در راستی سخن می‌گوید، به قناعت به عنوان گنجی ارزشمند اشاره می‌کند و از امید به رحمت خداوند صحبت می‌نماید. همچنین، او به دشواری‌های زندگی و تلاش برای رفع دردها اشاره دارد و در نهایت، به قدرت فکر و اندیشه می‌پردازد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸۳۹

ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را
که نقش راست نسازد سیاه روی نگین را

به پیچ و تاب کمر نیست رحم کوه سرین را
چه غم ز لاغری رشته است در ثمین را؟

چه حاجت است به گلگشت باغ، گوشه نشین را؟
که تنگنای رحم باغ دلگشاست جنین را

ز خانه پدری کی شوند مانع فرزند؟
ز ما دریغ ندارد خدا بهشت برین را

ازان کنم دم مردن نگاه خیره به رویش
که نیست خجلتی از پی نگاه بازپسین را

بغل به شاهسواری گشوده است امیدم
که کرده است تهی صد هزار خانه زین را

رسید هر که درین خاکدان به گنج قناعت
چو مور، زیر زمین برد عیش روی زمین را

خراش درد ز دل می توان به چاره زدودن
اگر به دست توان محو کرد نقش نگین را

تلاش صدر برون کرد ز دل که گرد خجالت
چو آستانه دهد خاکمال، صدر نشین را

غبار خط نگرفته است روی سیمبران را
چنان که فکر تو صائب گرفته روی زمین را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.