هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، به توصیف عشق و وحدت وجود می‌پردازد. شاعر با اشاره به آفتاب، ماه و دیگر عناصر طبیعت، احساسات عمیق خود را بیان می‌کند و بر این نکته تأکید دارد که در جهان هستی، همه چیز به هم پیوسته و از عشق سرچشمه گرفته است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل زیبایی‌های شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۸۷۵

در شب وصل تو می لرزد دل چون آفتاب
تا مباد از رخنه ای آرد شبیخون آفتاب

هر سری را در خور همت کلاهی داده اند
افسر دیوانگان باشد به هامون آفتاب

هیچ جا در عالم وحدت تهی از یار نیست
نامه هر ذره ای اینجاست مضمون آفتاب

ناخنی خورده است بر دل از هلال ابروی من
زان نشیند از شفق هر شام در خون آفتاب

از رخت آیینه را خوش دولتی رو داده است
در درون خانه اش ماه است و بیرون آفتاب

صائب آن بهتر که گردون ترک بی رویی کند
زردرویی می کشد زان روی گلگون آفتاب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.