۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷۷

اوست روشندل که با چندین زبان چون آفتاب
باشدش مهر خموشی بر دهان چون آفتاب

می تواند شهپر توفیق شد ذرات را
هر که گردد در طلب آتش عنان چون آفتاب

خوبی پا در رکاب مه ندارد اعتبار
ای خوش آن حسنی که باشد جاودان چون آفتاب

خاک را زر، سنگ را یاقوت رخشان می کند
هر که قانع شد به یک قرص از جهان چون آفتاب

گنج های بیکران غیب در فرمان اوست
هر که را دادند دست زرفشان چون آفتاب

تا دل گرم که گردد مشرق اقبال او
نور داغ عشق نبود رایگان چون آفتاب

از فروغ خود خجل چون شمع در مهتاب باش
گر به نور خود کنی روشن جهان چون آفتاب

هر که را صائب دل گرمی کرامت کرده اند
بر همه ذرات باشد مهربان چون آفتاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.