هوش مصنوعی:
این شعر با استفاده از استعارههای شراب و مینوشی، به بیان عشق، امید، و آرزوهای شاعر میپردازد. شاعر از شراب به عنوان نمادی برای عشق و شادی یاد میکند و تأکید دارد که حتی بوی شراب نیز میتواند او را به مقصود برساند. همچنین، نقدی به زهد و ریاکاری دارد و شراب را به عنوان راهی برای رهایی از غم و اندوه توصیف میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عرفانی و استعارههای شراب است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا نامناسب باشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی نقد اجتماعی و مفاهیم پیچیدهای هستند که درک آنها نیاز به بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۹۰۶
ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب
توان مقام مرا یافتن به بوی شراب
گل امید من آن روز رنگ می گیرد
که بشنوم ز لب لعل یار، بوی شراب
اگر چه گرد برآورده ام ز میکده ها
هنوز در دل من هست آرزوی شراب
ازان به است که صد تشنه را کند سیراب
اگر به خاک من آرد کسی سبوی شراب
برهنگی نکشد روز حشر، تردستی
که با لباس مرا افکند به جوی شراب!
شود ز ساقی گلچهره گلستان خلیل
اگر چه آتش سوزنده است خوی شراب
خوشا کسی که درین باغ کرد چون نرگس
ز کاسه سر خود پا، به جستجوی شراب
غمین مباش که از بحر غم حریفان را
به دست بسته برون می برد سبوی شراب
چه لازم است به زاهد به زور می دادن؟
به خاک شوره مریزید آبروی شراب
شکسته رنگ نمی گردد از خمار کسی
که از شراب قناعت کند به بوی شراب
اگر سفینه برای نجات بحر غم است
بس است کشتی دریاکشان کدوی شراب
کسی ز دولت بیدار گل تواند چید
که چون حباب نظر وا کند به روی شراب
مدام همچو رگ ابر، گوهر افشان است
زبان خامه صائب ز گفتگوی شراب
توان مقام مرا یافتن به بوی شراب
گل امید من آن روز رنگ می گیرد
که بشنوم ز لب لعل یار، بوی شراب
اگر چه گرد برآورده ام ز میکده ها
هنوز در دل من هست آرزوی شراب
ازان به است که صد تشنه را کند سیراب
اگر به خاک من آرد کسی سبوی شراب
برهنگی نکشد روز حشر، تردستی
که با لباس مرا افکند به جوی شراب!
شود ز ساقی گلچهره گلستان خلیل
اگر چه آتش سوزنده است خوی شراب
خوشا کسی که درین باغ کرد چون نرگس
ز کاسه سر خود پا، به جستجوی شراب
غمین مباش که از بحر غم حریفان را
به دست بسته برون می برد سبوی شراب
چه لازم است به زاهد به زور می دادن؟
به خاک شوره مریزید آبروی شراب
شکسته رنگ نمی گردد از خمار کسی
که از شراب قناعت کند به بوی شراب
اگر سفینه برای نجات بحر غم است
بس است کشتی دریاکشان کدوی شراب
کسی ز دولت بیدار گل تواند چید
که چون حباب نظر وا کند به روی شراب
مدام همچو رگ ابر، گوهر افشان است
زبان خامه صائب ز گفتگوی شراب
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.