۲۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۵

مریز آب رخ خود مگر برای شراب
که در دو نشأه بود سرخ رو گدای شراب

من این سخن ز فلاطون خم نشین دارم
علاج رخنه دل نیست غیر لای شراب

هزار سال دگر مانده است ریزد آب
زلال خضر به آن روشنی به پای شراب

حباب وار سر فردی از جهان دارم
بر آن سرم که کنم در سر هوای شراب

به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر
مباد آب حیاتت دهد به جای شراب

گره ز غنچه پیکان گشودن آسان است
نسیم نی چو شود جمع با هوای شراب

همان گروه که ما را ز باده منع کنند
که عقل را نتوان داد رونمای شراب:

کنند ساده ز خط کتابه مسجد را
اگر کتاب بگیرند در بهای شراب

کنم به وصف شراب آنقدر گهرباری
که زهد خشک شود تشنه لقای شراب

کدام درد به این درد می رسد صائب؟
که در بهار ندارم به کف بهای شراب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.