هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از احساس غرق شدن در جویبار و ناپیدا بودن خارها در آب سخن میگوید. او از زخمهای ناپیدا و دردهای درونی خود میگوید و به تصویرگری بدنش با سوزن اشاره میکند. سپس به دریا میرود تا پاک شود، اما موج دریا به او میخندد و او را به کاسهای چوبی تشبیه میکند که بر آب شناور است. در نهایت، او از گم شدن ساحل و ناپیدا بودن کنارههای دریا سخن میگوید و از شمسالدین تبریزی میپرسد که در هر لحظه چه شرارهای میافروزد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۶۸۹
مَنَم غَرقه درونِ جویباری
نَهانَم میخَلَد در آبْ خاری
اگر چه خار را من مینَبینَم
نِیَم خالی زِ زَخْم خار، باری
ندانم تا چه خار است اَنْدَرین جوی
که خالی نیست جانْ از خارخاری
تَنَم را بین که صورتگَر زِ سوزَن
بَرو بِنْگاشت هر سویی نِگاری
چو پیراهن بُرون اَفکَندم از سَر
به دریا دَرشُدم، مُرغاب واری
که غُسل آرَم، بُرون آیم به پاکی
به خنده گفت موجِ بَحْر کاری
مِثالِ کاسهٔ چوبین بِگَشتم
بَران آبی که دارد سَهْمِ ناری
نمی دانم که آن ساحلْ کجا شُد؟
که پیدا نیست دریا را کِناری
تو شَمسُ الدّینِ تبریز، اَرْمَلولی
به هر لحظه چه اَفْروزی شَراری؟
نَهانَم میخَلَد در آبْ خاری
اگر چه خار را من مینَبینَم
نِیَم خالی زِ زَخْم خار، باری
ندانم تا چه خار است اَنْدَرین جوی
که خالی نیست جانْ از خارخاری
تَنَم را بین که صورتگَر زِ سوزَن
بَرو بِنْگاشت هر سویی نِگاری
چو پیراهن بُرون اَفکَندم از سَر
به دریا دَرشُدم، مُرغاب واری
که غُسل آرَم، بُرون آیم به پاکی
به خنده گفت موجِ بَحْر کاری
مِثالِ کاسهٔ چوبین بِگَشتم
بَران آبی که دارد سَهْمِ ناری
نمی دانم که آن ساحلْ کجا شُد؟
که پیدا نیست دریا را کِناری
تو شَمسُ الدّینِ تبریز، اَرْمَلولی
به هر لحظه چه اَفْروزی شَراری؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.