هوش مصنوعی: این متن بیانگر رضایت از وضعیت موجود، حتی اگر ویرانه‌ای باشد، و تأکید بر استقلال و بی‌نیازی از دیگران است. شاعر از بی‌سرانجامی و بی‌قراری زندگی خود سخن می‌گوید، اما در عین حال، این شرایط را برای خود کافی می‌داند. او به استعاره‌هایی مانند ویرانه، بت‌شکن، و گنج اشاره می‌کند تا مفاهیم عمیق‌تری را انتقال دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۹۹۷

خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است
بی سرانجامی نگهبان خانه ما را بس است

لشکر بیگانه ای این ملک را در کار نیست
آمد و رفت نفس ویرانه ما را بس است

ابر اگر چون برق، خشک از مزرع ما بگذرد
آبروی خود چو گوهر دانه ما را بس است

نقش در سیماب نتواند گرفتن خویش را
بی قراری بت شکن بتخانه ما را بس است

گنج در ویرانه صائب جمع سازد خویش را
از دو عالم گوشه ای ویرانه ما را بس است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.