۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۱۳

چهره روشن خط شبرنگ هم می داشته است؟
تیغ خورشید درخشان زنگ هم می داشته است؟

چون صف مژگان رگ خواب جهان در دست اوست
چشم تنگی این قدر نیرنگ هم می داشته است؟

با در و دیوار در جنگ است چشم شوخ او
آدمی چندین دماغ جنگ هم می داشته است؟

از دهان تنگ او در تنگنای حیرتم
باغ جنت غنچه دلتنگ هم می داشته است؟

این قدر طاقت به دل هرگز گمان من نبود
شیشه بی ظرف جان سنگ هم می داشته است؟

دیده هر قطره ای آیینه دریانماست
این قدر کس عاشق یکرنگ هم می داشته است؟

عندلیب از پرده عشاق پا بیرون نهشت
ناله های بیخودان آهنگ هم می داشته است؟

ز اتفاق چار عنصر در بلا افتاد جان
در عقب یک صلح چندین جنگ هم می داشته است؟

نیست در فکر برون شد دل ز قید آسمان
این قدر آیینه تاب زندگی هم می داشته است؟

تنگ شکر شد جهان صائب ز شکر خنده اش
این قدر شکر دهان تنگ هم می داشته است؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.