هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات ناامیدی، یأس و اندوه شاعر از وضعیت زندگی و زمانه‌اش است. او از افتادن میوه نارس از شاخه، خشک شدن شاخه‌ها، نبود لباس تندرستی و امید پختگی سخن می‌گوید. همچنین از ستمگری روزگار و افتادن کار صائب به دست اهل زمانه شکایت دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و احساسی مانند ناامیدی، یأس و شکایت از روزگار است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۲۳

سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است

نه لباس تندرستی، نه امید پختگی
میوه خامم به سنگ از شاخسار افتاده است

در چنین وقتی که شاخ خشک ما در آتش است
حله رحمت ز دوش نوبهار افتاده است

ناامیدی می کند خون گریه بر احوال من
کشت امیدم ز چشم نوبهار افتاده است

هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت
این کشاکش در رگ جانم چه کار افتاده است؟

(آفتاب نشأه تا از مشرق مغزم دمید
کوکب عقلم ز اوج اعتبار افتاده است)

شکر گردون ستمگر می کند هر صبح و شام
کار صائب تا به اهل روزگار افتاده است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.