۲۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹۹

چشمم از خواب پریشان، چشمه پر سنبلی است
از دل صد پاره هر مژگان من شاخ گلی است

دردمندان ترا هر لخت دل، مه پاره ای است
موشکافان ترا هر آه، مشکین کاکلی است

گر چه از یک خم می بیرنگ وحدت می کشند
در خرابات مغان هر شیشه ای را قلقلی است

پرده گوش ترا کرده است غفلت آهنین
ورنه هر خاری درین گلشن، زبان بلبلی است

تا اثر از نقش پای ناقه لیلی بجاست
دامن صحرا بر این دیوانه دامان گلی است

سیل هیهات است در آغوش پل لنگر کند
عمر سیل لاابالی، قامت خم چون پلی است

فکر رنگین تو صائب عالمی را مست کرد
کلک سر مست ترا هر نقطه ای جام ملی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.