۲۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۲۶

ای دیده زِ نَم زَبون نگشتی؟
وِیْ دلْ زِ فِراقْ خون نگشتی؟

وِیْ عقل مَگَر تو سنگْ جانی؟
چون مایهٔ صد جُنون نگشتی؟

این یک هُنَرت هزار اَرْزَد
کَزْ عشق به هر فُسون نگشتی

لیک از تو شِکایَت است دل را
کَزْ ناله چو اَرغَنون نگشتی

زَ انْدیشهٔ دوست بو نَبُردی
زَ انْدیشهٔ خود، فُزون نگشتی

زان گرم نگشته‌یی زِ خورشید
کَزْ خانهٔ تَن بُرون نگشتی

چون گَردشِ آفتاب دیدی
مانندهٔ ذَرّه چون نگشتی؟

چون آبِ حَیاتِ خِضْر دیدی
چون صافی و آبگون نگشتی؟

مَرغِ زیرک، به پایْ آویخت
شُکر است که ذوفُنون نگشتی

زان درسْ جَمادْ عِلْم آموخت
تو مَردمِ یَعْلَمُون نگشتی

شَمسِ تبریز جانِ جان‌ها
زَ اوَّل بُده‌‌‌‌یی، کُنون نگشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.