۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۵۵

می توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
از تماشای بناگوش بتان نتوان گذشت

یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست
تا کدامین آتشین جولان ازین میدان گذشت

خاکمال خجلت همکار خوردن مشکل است
از غبار خط او یارب چه بر ریحان گذشت

خنده سایل بلاگردان برق آفت است
وای بر کشتی که از وی خوشه چین گریان گذشت

آب می گردد به چشم از مهر و از تاب رخش
اشک نتواند مرا از سایه مژگان گذشت

چشم آخربین به استقبال آفتاب می رود
عمر ما چون نوح در اندیشه طوفان گذشت

اهل معنی را به صورت هست ربط معنوی
چون تواند صائب از نظاره خوبان گذشت؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.