هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف طبیعت در فصل بهار میپردازد. در آن، عناصر مختلف طبیعت مانند درختان، گلها، پرندگان و ابرها به صورت شخصیتهایی زنده تصویر شدهاند که با هم گفتگو میکنند و از زیباییها و تغییرات فصل بهار سخن میگویند. شعر با توصیف زیباییهای طبیعت و احساسات شاعرانه همراه است.
رده سنی:
12+
این متن به دلیل استفاده از زبان شاعرانه و مفاهیم عمیقتر در توصیف طبیعت، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. کودکان ممکن است در درک کامل مفاهیم و زیباییهای زبانی آن دچار مشکل شوند.
غزل شمارهٔ ۲۷۳۵
بَرجَه، که بهار زد صَلایی
در باغْ خُرام، چون صَبایی
از شاخِ درخت گیر رَقصی
وَزْ لاله و کُهْ شِنو صِدایی
ریحان گوید به سَبزه رازی
بُلبُل طَلَبَد زِ گُلْ نَوایی
از باد زَنَد گیاهْ موجی
در بَحْرِ هوایِ آشنایی
وَزْابر که حامِلَهست از بَحْر
چون چَشمِ عَروس بینْ بُکایی
وَزْ گریهٔ ابر و خَندهٔ بَرق
در سُنبُل و سَروْ اِرْتِقایی
فَخْ شِسْته به پیشِ گوشِ قُمری
کآموزَدَش او بَهانههایی
نرگس گوید به سوسن آخِر
بَرگویْ تو هَجْو یا ثَنایی
ای سوسنِ صدزبان فُروخوان
بر مُرغْ حِکایَتِ هُمایی
سوسن گوید خَمُش، که مَستَم
از جامِ میی، گِران بَهایی
سَرمَستَم و بیخودم مَبادا
بِجْهَد زِ دَهانِ منْ خَطایی
رو کُن به شَهی کَزو بِپوشید
اِشْکوفه بَریشَمین قَبایی
میگوید بیدْ سَرفَشانان
رَستیم زِ دستِ اژدَهایی
ای سرو برای شکر این را
تو نیز چُنین بِکوب پایی
ای جان و جهان به تو رَهیدیم
زِ اشْکَنجهٔ جانِ جان نِمایی
از وَسوَسهٔ چُنین حَریفی
وَزْ دَغدَغهٔ چُنین دَغایی
زان دِیْ که بَسی قَفا بخوردیم
رفت و بِنِمودَمان قَفایی
ظاهر مَشواد او که آمد
از شومِ ظُهورِ او خَفایی
خاموش کُن و نِظاره میکُن
بیزَحمَتِ خوفْ در رَجایی
در باغْ خُرام، چون صَبایی
از شاخِ درخت گیر رَقصی
وَزْ لاله و کُهْ شِنو صِدایی
ریحان گوید به سَبزه رازی
بُلبُل طَلَبَد زِ گُلْ نَوایی
از باد زَنَد گیاهْ موجی
در بَحْرِ هوایِ آشنایی
وَزْابر که حامِلَهست از بَحْر
چون چَشمِ عَروس بینْ بُکایی
وَزْ گریهٔ ابر و خَندهٔ بَرق
در سُنبُل و سَروْ اِرْتِقایی
فَخْ شِسْته به پیشِ گوشِ قُمری
کآموزَدَش او بَهانههایی
نرگس گوید به سوسن آخِر
بَرگویْ تو هَجْو یا ثَنایی
ای سوسنِ صدزبان فُروخوان
بر مُرغْ حِکایَتِ هُمایی
سوسن گوید خَمُش، که مَستَم
از جامِ میی، گِران بَهایی
سَرمَستَم و بیخودم مَبادا
بِجْهَد زِ دَهانِ منْ خَطایی
رو کُن به شَهی کَزو بِپوشید
اِشْکوفه بَریشَمین قَبایی
میگوید بیدْ سَرفَشانان
رَستیم زِ دستِ اژدَهایی
ای سرو برای شکر این را
تو نیز چُنین بِکوب پایی
ای جان و جهان به تو رَهیدیم
زِ اشْکَنجهٔ جانِ جان نِمایی
از وَسوَسهٔ چُنین حَریفی
وَزْ دَغدَغهٔ چُنین دَغایی
زان دِیْ که بَسی قَفا بخوردیم
رفت و بِنِمودَمان قَفایی
ظاهر مَشواد او که آمد
از شومِ ظُهورِ او خَفایی
خاموش کُن و نِظاره میکُن
بیزَحمَتِ خوفْ در رَجایی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.